يادنامهاي از شهيد عزيز خليل حاجيپور
نام پدر: مرتضي محل و تاريخ تولد: استهبان 1347
سن: 18 سال تحصيلات: پنجم ابتدايي
شغل: آزاد وضعيت تأهل: مجرّد
ارگان اعزام كننده: بسيج تاريخ اولين اعزام: 6/11/64
مسؤوليت: آرپي جي زن حضور در جبهه: 360 روز
تاريخ شهادت: 4/10/65 محل دفن: استهبان 5/5/74
از كوچههاي تاريك غربت گذشت و هفت وادي عشق را منزل به منزل طي نمود و رنجها برد تا چشمش به جمال يار روشن گرديد.
«خليل» كودكي بيش نبود كه خانه از وجود پدر تهي گشت و خيلي زود، طعم تلخ يتيمي را چشيد. مادرش با صبر و شكيبايي و با عنايت خداوند او را بزرگ كرد و در تربيت و تعالي او تلاشهاي فراواني نمود، به طوري كه از سنّ ده سالگي هم روزه گرفت و هم نماز خواند. «خليل» در صحبت كردن بسيار رعايت ادب ميكرد و حرفهاي بيهوده بر زبان نميراند. تبسّمي زيبا كه هميشه بر غنچهي لبش نشسته بود غمها را از دل ميبرد و باعث شادي ميشد. مردمدار بود و با آبرو و در طول زندگي حاضر به آزار ديگران نشد. پيش سلام بود و براي كوچك و بزرگ احترام قايل بود. دستان «خليل» لبريز مهرباني بود و هرگاه به ديدن دوستان ميرفت براي آنها هديه ميبرد و اظهار محبّت مينمود. هرگاه به ميهماني دعوت ميشد، در پايين مجلس مينشست و خود را برتر از ديگران نميدانست.
دليرمردي مؤمن بود و آن وقت كه سخن از حفاظت و دفاع از انقلاب اسلامي به ميان آمد، تازه جواني بود كه در درياي چشمانش عشق موج ميزد و او را براي رفتن تشويق مينمود.
گرچه سن زيادي نداشت اما عطر پرواز هر لحظه فضاي انديشهاش را پر ميكرد و او تنگي قفس را بيشتر احساس مينمود؛ به همين دليل سن خود را در تصوير شناسنامه تغيير داد و رهسپار جبهه گشت. مدت زيادي در جبهه كنار دوستان همدل ماند و به نبرد با دشمن مشغول گشت.
«خليل» رزمندهاي دلير و بيباك بود كه يكبار هم مجروح شيميايي گشت اما او كه براي پيروزي آمده بود و جاودانه شدن، صدمات طاقت فرساي شيميايي نميتوانست سدّ راهش شود و او را در خانه نگه دارد. وي مجدداً راهي جبهه شد و در «عمليات كربلاي 4» شركت نمود و خود را به امواج خروشان اروند سپرد و بالاخره از دامن پرچين «اروندرود» به ساحل آرزوهايش رسيد و پيكر پاكش نه سال در غربت ماندن را به جان خريد.