يادنامهاي از شهيد عزيز الماس جنگلي
نام پدر: قيطاس محل و تاريخ تولد: خانهكت 1352
سن: 19 سال تحصيلات: ابتدايي
شغل: سرباز وضعيت تأهل: متأهل، يك فرزند
محل شهادت: سردشت محل دفن: خانهكت
تاريخ شهادت: 12/11/71
در آن سوي شهر، در دامنهي كوهي مقاوم و استوار و در كنار تپههاي سرسبز، روستايي واقع شده كه سادگي بر آن سايه افكنده است و بوي لاله و سبزه ما را به سوي خود فرا ميخواند تا از مردي سراغ بگيريم كه از تبار سرخ شقايق بود و در سر سوداي پرواز داشت.
«الماس» در كنار چهرههاي آفتاب خورده و زحمتكش در خانوادهاي كم درآمد و كارگر زندگي را آغاز نمود. دستهاي مهربانش خيلي زود با زمين كشاورزي الفت گرفت و چون مردي سختكوش، هر روز با توكّل به خدا و دلي پر از اميد از خانه خارج ميشد و به كار مشغول ميگشت. او جواني فعّال و زرنگ بود و بسيار با گذشت و صبور. فردي شوخ طبع و مردمدار بود كه با دوستان و همسايگان با يكرنگي و مهرباني رفتار ميكرد. از مال دنيا دستش تهي بود اما با اين همه، دلي سرشار از محبّت داشت و دستاني لبريز از سخاوت.
وي در عنفوان جواني با دختري نجيب ازدواج كرد و زندگي جديدش را با يك عشق پاك و خدايي آغاز نمود. او در خانه، از اخلاق خوبي برخوردار بود و براي همسرش احترام زيادي قايل ميشد. چند ماهي از اين پيمان آسماني ميگذشت كه او خود را براي خدمت
سربازي آماده كرد و راهي «كردستان» شد. در اين هنگام كردستان در
آتش كينهي ضدانقلاب و منافقين ميسوخت و براي صيانت از آن، مرداني چون «الماس» بايد با توطئههاي كومله و دمكرات مقابله كنند و او نيز در كمال افتخار اين مسؤوليت خطير را پذيرفت و چون ديگر مرزداران براي دفاع، كمر همّت بست و به جهاد برخاست.
روزي كه براي آخرين بار به مرخصي آمده بود حال و هواي ديگري داشت، صورتش ميدرخشيد و چون گل، سرخ و باطراوت شده بود. هنگام خداحافظي به اطرافيان نگاهي انداخت و چندين بار برگشت .
و پشت سرش را نگاه كرد و آن گاه خانه را براي هميشه ترك كرد و در منطقهي بحراني «پيرانشهر» بر اثر ابتلا به بيماري قلبي، به فيض شهادت نايل آمد.