يادنامهاي از شهيد عزيز عبدالرحمان پريشان
نام پدر: عبدالرحيم محل و تاريخ تولد: ايج 1345
سن: 21 سال تحصيلات: پنجم ابتدايي
شغل: آزاد وضعيت تاهل: مجرّد
ارگان اعزام كننده: بسيج تاريخ اولين اعزام: 28/12/62
دفعات اعزام: سه بار حضور در جبهه: 203 روز
تاريخو محلشهادت: شلمچه 30/9/66 محل دفن: ايج
خورشيد مردادماه، سال 1345 تولد كودكي را به نظاره نشست كه عبد و بندگي او در برابر خالق رحمان، شكوه و جلال خليفه اللّهي را به نمايش گذاشت. بندهاي كه تا واپسين لحظات براي خدا زيست، با بندگان خدا همدردي كرد و براي رضايتش از جان شيرين گذشت. پدرش ميگويد: «رحمان هميشه با علاقه و سر وقت نماز ميخواند. در برابر نامحرمان متين و باوقار و با خواهر و برادرش، خوب و مهربان و صميمي بود.»
وي گرچه در روزهاي پرشور انقلاب اسلامي سن و سال زيادي نداشت، اما پس از پيروزي انقلاب با بسيج و سپاه همكاري ميكرد. در زمان جنگ تحميلي نيز از همين پايگاه پرآوازه، راهي جبهههاي ايثار و حماسه شد.
وي چند بار در خلعت زيباي بسيجي به جبهه اعزام شد و خود را به وادي سرخگون عاشقان رساند. مادرش از لحظهي وداع او اينگونه روايت ميكند: «او عاشق جبهه بود. هنگام رفتن بسيار عجله داشت و براي اين كه، من از رفتنش ناراحت نشوم، به بهانهي خريدن نان از خانه بيرون رفت.»
رحمان در كربلاي ايران و در منطقهي متبرّك و خونين «شلمچه» پس از دلاوريهاي فراوان، در طولانيترين شب سال، لحظههاي يلدايي و فراق را با ديدن رخسار مهتابي يار به سر آورد و اينگونه سرخ، پهنهي دراز زمان را در اندك لحظهاي پيمود.