يادنامهاي از شهيد عزيز حسن (حبيب) پاكباز
نام پدر: علي محمّد محل و تاريخ تولد: استهبان 1338
سن: 23 سال تحصيلات: چهارم دبيرستان
شغل: محصّل وضعيت تأهل: مجرّد
دفعات اعزام: يك بار تاريخ اولين اعزام: 1/12/60
حضور در جبهه: 30 روز ارگان اعزام كننده: بسيج
تاريخ شهادت: 4/1/61 محل و تاريخ دفن: استهبان
ديرزماني بود كه اسير زلف سياه يار شده بود و كمند موهايش او را مي برد تا قلّهي رفيع عشق …
در رؤيايي صادقانه نام «حبيب» به مادرش الهام گشت و دوستي ديگر از دوستداران حسين(ع) پا به عرصهي وجود نهاد. نوزادي شش ماهه بود كه به بيماري سختي دچار گشت، كه خانواده براي شفاي او سالار كربلا را واسطه قرار دادند تا اينكه او سلامتي خود را به دست آورد.
«حبيب» پسري ساكت و نجيب بود و چهرهاي مظلوم داشت. هميشه در حال كار و تلاش بود و به خانوادهي خويش كمكهاي زيادي مي كرد؛ با اولين درآمدش براي خانواده تلويزيون خريد تا آنها را با دنياي اطراف بيشتر آشنا كند. با كودكان مهربان بود و با آنها همبازي ميشد. به خواندن نماز اول وقت بسيار اهميت ميداد و در اكثر مواقع از راه مدرسه به مسجد ميرفت. هيچ چيز به اندازه غيبت كردن او را آزار نميداد. هميشه به فكر فقرا بود و از كمك كردن به آنها دريغ نميكرد.
يكي از دوستداران امام بود كه در اوايل انقلاب به توزيع اعلاميههاي امام ميپرداخت تا اينكه ايران بر سرير پيروزي تكيه زد.
پس اين فتح و ظفر و با تشكيل بسيج به عضويت اين نهاد درآمد و با آن انس و الفتي ديرينه برقرار كرد. با شروع جنگ تحميلي دلش مالامال درد گرديد و براي رفتن بيقرار. هميشه عكس خود را در كنار عكس شهدا قرار ميداد و گريه ميكرد و چون مادر به او اعتراض ميكرد ميگفت: «راه اين شهدا راه من است و من همان جايي ميروم كه اين عزيزان رفتهاند!»
وي عازم منطقهي «شوش» گرديد و در «عمليات فتح المبين» چنان جنگيد تا انتقام خون شهداء را از دشمن گرفت و به آنها نشان داد كه براي رسيدن به عشق چنان سر سپرده كه حاضر است در اين راه پيكرش آماج تير قرار گيرد و از جان بگذرد.