يادنامهاي از شهيد عزيز محمّدجعفر هاشمپور
نام پدر: احمدعلي محل و تاريخ تولد: استهبان 1325
سن: 40 سال تحصيلات: ششم ابتدايي
شغل: كارمندبيمارستان وضعيت تأهل: متأهل، چهار فرزند
ارگان اعزام كننده: بسيج تاريخ اولين اعزام: 6/4/64
مسئوليت: آرپي جي زن حضور در جبهه: 164 روز
تاريخ شهادت: 29/10/65 محل دفن: استهبان
هر شقايقي كه در دامن صحرا روييده است نشان از قدم بزرگمردي عاشق دارد كه خونش زينتبخش دل كوير شده است.
مرداني چون «محمّدجعفر» كه پرستار شب مادر بود و هم صحبت روز پدر. هماني كه هيچگاه به اعضاي خانواده، بياحترامي نكرد و با روي خوش و سعهي صدر به ديگران خدمت نمود. هميشه با درسخواندن، سعي داشت كه معلّمانش را از خود خشنود نگه دارد. مربيان خود را چون پدر ميدانست و براي آنها احترام زيادي قايل بود. خطي خوش داشت و به هنر، عشق ميورزيد. ورزشكار بود و به كوهنوردي علاقه زيادي داشت.
در اوايل انقلاب، در سازماندهي تظاهرات، نقش بسزايي داشت. در آن دوران، تلاشهاي بسيار كرد تا انقلاب هرچه سريعتر بر مسند پيروزي نشيند و دل توفانزدهي عاشقان خميني(ره) به ساحل آرامش رسد.
«محمّدجعفر» تشكيل خانواده داده بود و در بيمارستان مشغول به كار بود. در محيط بيمارستان، با بيماران به مهرباني رفتار ميكرد. در كارهاي منزل به همسرش كمك مينمود. با كودكان شوخي ميكرد و باعث شادي آنها ميشد. بسيار مقيّد به احكام اسلامي بود و در همهي مواقع، ترك مكروهات را مورد توجه قرار ميداد. از فرزندانش ميخواست كه هرگز نماز را ترك نكنند و آن را اول وقت بخوانند. دلش خانهي خدا بود و نيمه شب كه براي نماز برميخاست، دستهاي نيازمندش، حكايت از فراق داشت. حامي ولايت فقيه بود. چنانچه به ديگران قولي ميداد حتماً به آن وفا مينمود. آنقدر رئوف و مهربان بود كه حتي به افراد سفارش ميكرد به حيوانات آزار نرسانند.
آن گاه كه مرزهاي ايران در آتش كينه ميسوخت، «محمّدجعفر» براي انتقام خون شهيدان، به نداي رهبر فرزانه لبيك گفت و راهي جبهه شد. به دنيا و چهرهي دلفريب آن پشت كرد. از همه گذشت، حتي از همسر و فرزند. رفت تا كربلاي ايران. در شب عمليات، آرپي جي بر دوش نهاد و بر دشمن يورش برد و چنان مست وصال بود كه چون تير بر قامتش نشست، گفت: «اَلًحَمدُ لِلّهِ رَبِ العالَمين».