يادنامهاي از شهيد عزيز رضا نوروزي
نام پدر: محمّد محل و تاريخ تولد: ايج 1346
سن: 19 سال تحصيلات: ابتدايي
شغل: سرباز وضعيت تاهل: مجرّد
ارگان اعزام كننده: ارتش تاريخ اولين اعزام: 15/4/65
تاريخ شهادت: 23/10/65 محل شهادت: سومار
محل دفن: جاويدالاثر
گمنامي، خود نامي است كه ريشه در بلنداي هستي دارد و نام و نشان در جاودانگي؛ كاروان هميشه مشتاق ما اينبار نيز پيچهاي تند و خشن جادهي «ايج» را طي ميكند تا نشاني از مردي جاويدالاثر بيابد و خاطرات زخمي او را در كوچه پس كوچههاي روستا مرور كند و از بچههاي ديروز، سراغي از «رضا» بگيرد.
چون به مقصد ميرسند، بوي هجران و غربت همه جا را فرا گرفته نه پدري است كه از فرزندش بگويد و نه مادري كه از جگر گوشهاش روايتي كند؛ به ناچار براي شناختن رضا به خانهي يكي از اقوام ميروند و از او ميخواهند كه قطرهاي از درياي هستياش را براي آنان بازگو كند، بدان اميد كه چند سطري از او به يادگار بماند و او كه رضا را از كودكي ميشناسد اين چنين بيان ميدارد: «از اوان كودكي ساده زيستن را آموخت، به طوري كه از هيچ چيز بهانه نميگرفت. بسيار شيرين زبان بود و مهربان، براي بزرگترها احترام زيادي قايل ميشد. دامداري تنها وسيلهي امرار معاش رضا بود. با دستمزد خود نيازهاي خانواده را تأمين ميكرد و سرما و گرما او را از كار كردن باز نميداشت، به خواندن نماز اول وقت و دعا عشق
ميورزيد و بر مسألهي حجاب تأكيد فراوان داشت.
هميشه عاشق و آرزومند شهادت بود و سربازي، بهترين بهانه براي حضور در جبهه. آخرين بار كه روستا را ترك ميكرد چندين بار به استهبان آمد و به دليل جاري شدن سيل، دوباره برگشت اما شوق جبهه و دعاهاي رضا باعث شد كه بالاخره راهي شود و در جبهه آرامش يابد.»
آن روز كه رضا از دنيا دل بريد و در يك آرزو خلاصه شد، خود را به منطقهي عملياتي «سومار» رساند تا در آن مكان بيابد گمشدهاي را كه در روز ازل از دست داده بود. دنيا چنان در نگاهش كوچك و حقير شد، كه راز جاودانگي را در نيستي يافت و خاكستر شدن در عطر آتش و باروت را بر هر نشاني، ترجيح داد. او كه براي رسيدن به يار، جنگ تحميلي را بهانه كرده بود، در لحظهاي آميخته با عشق و عرفان، در غزلهاي ناب هستي براي هميشه گم شد و در يادنامهاي خلاصه…