يادنامه اي از شهيد عزيز سيّدحسن مرتضوي
نام پدر: سيّدعلي محل و تاريخ تولد: استهبان 1347
سن: 18 سال تحصيلات: اول دبيرستان
شغل: محصّل وضعيت تاهل: مجرّد
ارگان اعزام كننده: بسيج تاريخ اولين اعزام: 11/2/64
حضور در جبهه: 221 روز تاريخ شهادت: 3/4/65
محل شهادت: مهاباد محل دفن: استهبان
بايد به سوگ شهيداني نشست كه در بهار كوچ كردند و درس بزرگ رهايي و پرواز را در ديوان عشق به رنگ خون نگاشتند.
در خانهاي كه هماره انوار الهي پرتو افشاني ميكرد، از بوستان سلالهي اهل بيت(ع) سروي سر برافراشت كه به حسن جمال و زيور كمال آراسته بود. نام زيباي «سيّدحسن» زينتبخش وجود نازنينش گرديد و روح پاكش با اذان عشق مزيّن شد. از زمان شيرخوارگي دوبار به شدت بيمار شد كه هر بار، مادر غمديدهاش با توسل جستن به امام حسين(ع) شفاي او را از خداوند گرفت.
ايام كودكي سپري شد و او چون بزرگمردي آزادانديش در كلاس درس استاد حاضر شد و با دقت و پشتكار مشغول به تحصيل شد. مادرش ميگويد: «پس از پيروزي انقلاب اسلامي سيّد ده ساله بود. از همان آغاز به بسيج علاقمند شد و ديگر به فكر درس و مدرسه نبود و بيشتر اوقات و حتي شبها را در بسيج ميگذراند.»
وي جواني كمحرف، ساكت و متين بود كه از كاركردن عار نداشت، حتي براي اينكه به پدربزرگش كمكي كرده باشد، گوسفندان را به چرا ميبرد و او را ياري ميداد. هنگامي كه جنگ تحميلي مرزهاي غربي ايران اسلامي را دچار تشويش و مخاطره كرده بود، سيّدحسن كه دل طوفان زدهاش هواي ساحل داشت با ديگر همرزمان راهي جبهههايي شد كه با غروب بيگانه بود و پنجرههايش به سمت اشراق آفتاب باز ميشد. او به دنبال ديگر كبوتران پس از طي دورههاي آموزشي به منطقهي «مهاباد» رفت و با دلاورمردي، به نبرد با دشمن پرداخت و پس از فداكاريهاي بسيار، حسينگويان با پيكري غرق به خون، به خيل آرزومندان «مَن كانَ يَرجوُا لِقاءالله» پيوست.