يادنامهاي از شهيد عزيز عباس مرادزاده
نام پدر: رحيم محل و تاريخ تولد: مباركآباد 1345
سن: 22 سال تحصيلات: ابتدايي
شغل: پاسداروظيفه وضعيت تاهل: متأهل
ارگان اعزام كننده: سپاه تاريخ شهادت: 29/1/67
محل شهادت: فاو محل دفن: مباركآباد
آن روز كه دستهاي فروزان آفتاب، گرمي و حرارت را نثار زمين ميكرد، در كلبهاي كه از صداقت چراغش روشن بود، كودكي به دنيا آمد كه نام سردار كربلا، زينتبخش وجودش گشت و «عباس» صدايش زدند. روزها به سرعت سپري شد و او چون جوانهاي لطيف رشد كرد. در هفت سالگي همپاي بچههاي روستا به مدرسه رفت و در كلاس درس حاضر شد؛ اما به علت بيبضاعتي دبستان را ناتمام گذاشت تا بازوي توانمندي براي خانواده شود. پس از آن، هر صبح همگام با سپيده، گوسفندان را به چرا ميبرد و به وسعت صحرا و نالهي ني، دل خوش ميكرد. دستهاي مردانهي او كه پينهي رنج به خود گرفته بود براي كسب حلال و گذراندن زندگي سختيهاي زيادي را متحمّل شد، اما با اين همه از حال نيازمندان نيز غافل نميشد. روح خدايياش هماره به ياد خدا بود و در ناملايمات روزگار، تنها پناهگاهش. به خواندن دعا عشق ميورزيد و سفارش زيادي بر حفظ حجاب داشت. در روزهاي جواني براي كامل كردن دينش دختري را شريك زندگي خود قرار داد و ازدواج كرد.
هنگامي كه ايران اسلامي عرصهي جهاد شد و دشمن با جنگي تحميلي بيرحمانه مرزها را به خاك و خون ميكشيد، عباس براي خدمت سربازي آماده شد و به نداي امام خود لبيك گفت. پس از طي
آموزشهاي لازم دفاعي، راهي سرزميني شد كه جلوههاي عشق الهي در آن خودنمايي ميكرد.
همرزم1 آن دليرمرد، عباس را اينگونه به تصوير ميكشد. «او در جبهه بسيار ايثارگر، باگذشت و مهربان بود، هرگاه بچّهها دور هم جمع ميشدند براي آنها شربت درست ميكرد و به آنها تعارف مينمود. به واجبات ديني زياد اهميّت ميداد و هرگاه كه در مراسم دعا شركت ميكرد، بسيار ميگريست.» بالاخره اين مرد آسماني كه سالياني را با خاكيان به سر آورده بود، در منطقهي عملياتي «فاو» شيميايي شد و براي رسيدن به وصالي دلانگيز زخمهاي زهرآلود شيميايي را به جان خريد تا با يار معاملهاي كرده باشد بس زيبا و گرانبها.
- مصطفي مباركي.