يادنامهاي از شهيد عزيز عباس كلاهي
نام پدر: حسين محل و تاريخ تولد: استهبان 1344
سن: 19 سال تحصيلات: سوم راهنمايي
شغل: سرباز وضعيت تأهل: مجرّد
ارگان اعزام كننده: سپاه تاريخ اولين اعزام: 11/9/ 60
حضور در جبهه: 663 روز مسؤوليت: آرپي جي زن
تاريخ شهادت: 25/12/63 محل وتاريخ دفن: استهبان 9/12/73
مانند سپيده به انتظار آفتاب وصل نشسته بود؛ سبكبالي كه از زندان شب در گريز بود.
آن گاه كه چشمان پر از صداقت «عباس» به روي دنيا گشوده شد خانه را لبخند و شادي فرا گرفت و از وجود پاكش محبّت معنا يافت. چند سالي بيش نداشت كه رخسار زيبايش به علت بيماري رنگ باخت و زرد گشت. مادرش عاجزانه دست نياز و توسّل به درگاه مولاعلي(ع) بالا برد و نذر كرد كه اگر «عباس» شفا يابد، او را وقف دين و اسلام نمايد.
زمان گذشت و او دانشآموزي گرديد باهوش و درسخوان. نسبت به بزرگترها رعايت ادب و احترام مينمود. در انجام واجبات كوشا بود و در فروع دين نيز همچنين. هرگاه ميخواست وارد خانه شود در ميزد و يااللّه ميگفت. از غيبت كردن بيزار بود و به ديگران نيز اجازهي اين كار را نميداد.
در روزهاي پر هيجان انقلاب اسلامي با برادر بزرگترش به توزيع عكس و اعلاميههاي حضرت امام ميپرداخت. به كارهاي هنري علاقهمند بود و چهرهي زيباي امام خميني(ره) را ترسيم ميكرد. به
مسجد محّله (گلدي) خو گرفته بود و در اكثر مواقع نماز را با جماعت به جا ميآورد.
پس از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي، به عضويت بسيج درآمد و عشق و وفاداري خود را نسبت به امام و انقلاب نشان داد.
آن گاه كه شب زدگانِ كوردل، جنگ را بر ايران تحميل نمودند، «عباس» نيز از پايگاه مقاومت، جهت دفاع به سمت مرزهاي ايران حركت كرد. هنگام رفتن چون پدرش پير و ناتوان بود به او گفت: «نرو، كه من پيرم.» ولي او كه دلش را آنسوي نخلهاي سوخته جا گذاشته بود از پدر خواست كه به خدا توكل كند و اميدش به او باشد.
هرگاه به جبهه ميرفت، به محض رسيدن، براي خانواده، نامه مينوشت و در آن قيد ميكرد كه اگر برنگشتم مرا حلال كنيد. در جبهه، بسيار پركار و با نظم بود آنگونه كه همرزمش ميگويد1: «عباس شجاع و نترس بود. فرماندهي گردان، آن قدر به او علاقه داشت كه ميگفت: «اين رزمنده را با تمام نيروها عوض نميكنم.»
«عباس» چون سردار كربلا ابوالفضل(ع) جوانمردانه جنگيد و ترس به دل راه نداد تا اينكه روح بيقرارش به پرواز درآمد و جسمش ده سال روي خاكهاي غربت زير آفتاب سوزان جنوب ماند.
- حسن حاجي محمّدي