يادنامهاي از شهيد عزيز حبيب قريحه
نام پدر: محمّدمهدي محل و تاريخ تولد: استهبان 1332
تحصيلات: ششم قديم وضعيت تأهل: متأهل، دو فرزند
سن: 29 سال ارگان اعزام كننده: بسيج
شغل: كارمند تاريخ اولين اعزام: 22/6/61
تاريخ شهادت: 22/8/61 محل دفن: استهبان 13/4/76
چو جويباران از كوير شوم تن گذشت و جاري شد از كوهساران؛ او كه بر لب حديث دريا داشت …
]زندگي «حبيب» با گشودن چشمانش به روي زيباييها آغاز گشت. هماني كه از كودكي علاقهي عجيبي به فراگيري قرآن داشت و دوست داشت كه به ديگران هم ياد بدهد. سن زيادي نداشت، اما در مغازهي آهنگري و جوشكاري كار ميكرد تا كمك خرج خانه باشد. از تعصبش همين بس كه كسي جرأت نداشت در حضورش غيبت كند. به نماز سياسي عبادي جمعه اهميت ميداد و تا نماز را اول وقت نميخواند سر سفرهي غذا حاضر نميشد. رسالهي امام خميني(ره) و نهجالبلاغه زياد مطالعه ميكرد. در رعايت مسايل ديني بسيار دقت داشت و بر مسألهي حلال و حرام تاكيد فراوان.
دوران سربازي او در زمان حكومت طاغوت بود. در آن خفقان ستمشاهي، «حبيب» شام خود را براي سحر نگه ميداشت و با آن روزه ميگرفت. در روزهاي پرشور انقلاب كه نيلوفرها از بيآبي پژمرده بودند، او با ديگر تشنگان آزادي براي سرنگوني طاغوت به پا خاست و هرگز از پا ننشست تا امام خميني(ره) به كشور باز آمد و ايران آب حيات يافت.
وي ازدواج كرده بود و در كانون گرم خانواده روزگار ميگذراند. دستهاي عاشق و مهربان او هميشه آمادهي خدمت بود، چه در كمك كردن به فقرا و چه در كارهاي منزل. صداقت، در رفتار و گفتارش موج ميزد. چنانچه ديگران اشتباه ميكردند با نصيحتي دوستانه آنها را راهنمايي مينمود.
چون جنگ بر ايران تحميل گشت، چشمان «حبيب» ديگر طاقت ديدن آن همه لالههاي پرپر را نداشت. آتشي كه بر سينه داشت، او را يك لحظه آرام نميگذاشت، به بسيج رفت و نام نوشت. شبانه از خانه بيرون آمد تا فرزندش بهانهي پدر نگيرد. با همه خداحافظي كرد و رفت، تا انتهاي اقليم عشق. در «عمليات محرّم» حضور يافت و بسان عاشقي بيقرار بر دشمن تاخت. تا آخرين قطرهي خوني كه در جام هستي داشت، ايستاد؛ تا اينكه قامتش بر زمين افتاد و در كنار پيكرش كه پانزده سال بر خاك فكّه ماند شقايقها، عاشقانه سر برافراشتند