يادنامهاي از شهيد عزيز محمّدجواد فقيه
پدر: ميرزامذكور محل و تاريخ تولد: استهبان 1332
سن: 33 سال تحصيلات: ششم قديم
شغل: رانندهي آمبولانس وضعيت تأهل: متأهل، سه فرزند
محل شهادت: شيراز نحوه شهادت: بمباران هوايي
تاريخ شهادت: 3/11/1365 محل دفن: استهبان
در يكي از روزهاي خوب خدا، تولد آفتابي «محمّدجواد» به خانه روشني بخشيد و با چشماني اشكآلود در آغوش مادر آسايش يافت و با شور و عاطفه زندگي را آغاز كرد. روزها و لحظهها گذشت و دوران طفوليت او نيز هم. در هفت سالگي براي كسب علم آماده شد و همپاي همسالان خود در كلاس درس حاضر گشت. از همان كودكي پر جنب و جوش بود و بسيار فعّال و بشّاش. چون ياري دلسوز در اكثر گرفتاريها و مشكلات، خانواده را ياري ميداد و آنها را كمك مينمود. «جواد» پس از اينكه تحصيلات ابتدايي را به پايان برد، مدرسه را رها كرد و به كار مشغول شد.
در اوج جواني با دختري اصيل ونجيب پيمان ازدواج بست و به زندگياش رنگي خدايي بخشيد و با دلي پراميد، رو به سوي آينده كرد. آن گاه جهت امرار معاش و آسايش بيشتر خانواده، به «شيراز» سفر كرد و در يكي از بيمارستانها به عنوان رانندهي آمبولانس مشغول به خدمت شد و در كنار خانواده، زندگي را با عنايت پروردگار سپري نمود. او فردي متديّن و ديندار بود كه بارها به همسرش گفته بود: «اگر انسان سرش هم بالاي دار برود بايد حقيقت را بگويد و راستگو باشد.»
با اوجگيري انقلاب براي دفاع از استقلالِ ميهن اسلامي، خود با ديگران همگام شد. او كه جام هستياش لبريز از مهر و ايثار بود، در تمام عرصههاي نبرد، آماده و حاضر بود. با شروع جنگ تحميلي، او نيز در پشت جبهه در كمك به مجروحين تلاشي شبانه روزي داشت و از هيچ كوششي فروگذار نبود؛ از جابجايي مجروحين گرفته تا تهيه خون و دارو براي آنان.
در سال 1365 كه دولت بعثي عراق در مقابل رزمندگان هميشه پيروز اسلام در جبههها شكست خورده بود، براي جبران اين ناتواني و ايجاد رعب و وحشت در بين مردم به بمباران شهرها متوسل شد و بسياري از افراد بيدفاع را به خاك و خون كشيد. در اين هنگام «محمّدجواد» كه در بيمارستان «مسلمين» مشغول كمك به مجروحين بود در زير ويرانهها و خرابيها مظلومانه جان سپرد و سفّاكي و ددمنشي دشمنان اسلام را، در تاريخ سبز شهادت ثبت نمود.