يادنامهاي از شهيد عزيز حسن فروتناصطهباناتي
نام پدر: صمد محل و تاريخ تولد: استهبان 1342
سن: 24 سال تحصيلات: پنجم ابتدايي
شغل: سرباز وضعيت تاهل: مجرّد
ارگان اعزام كننده: ارتش تاريخ شهادت: 27/4/66
محل شهادت: سومار محل دفن: استهبان
در يكي از روزهاي خوب خدا، آسمان نظارهگر تولّد كودكي بود كه با قدوم مباركش خانه را به روشنايي دعوت كرد و صداي گريهاش باعث شادي مادر شد. روزها به سرعت گذشت و جثهي كوچك او چون سرو رشد كرد و در ميان بوستان زندگي نمايان گشت. در هفت سالگي با دوستان خود راهي مدرسه شد و از حرف حرف كتاب، واژهي پرواز و هجرت را آموخت.
«حسن» از اخلاق نيكو و حسنهاي برخوردار بود و با خواهر و برادرش به نرمي رفتار مينمود و در حلّ مشكلات به آنها كمك ميكرد. آنچه كه او را بسيار ناراحت و دلگير ميكرد؛ سخنان ياوه بود و غيبت كردن و بدگويي. برخوردش با نامحرّمان آميخته با متانت و وقار بود و چنانچه كسي حدود را رعايت نميكرد به او تذكر ميداد. از زماني كه پدرش دار فاني را وداع گفت، دستان مردانهاش به زحمت خو گرفت و براي آنكه با عزّت و سربلندي زندگي كند و محتاج ديگران نباشد همدوش برادرانش كار كرد و مخارج زندگي را تأمين نمود. به دعاي توسل و كميل علاقهاي وافر داشت و در سايهسار نماز و دعا، با مشكلات زندگي مبارزه ميكرد.
روزهايي كه مردان ايران پيشگام هجرت و رهايي بودند و از تعلّقات دنيا دست كشيده و براي حفظ دستاوردهاي انقلاب دل در گرو جبهه داشتند، حسن نيز لباس مقدّس سربازي به تن كرد و با همرزمان دلسوختهاش در جبهههاي جنگ به نبرد با كفّار بعثي پرداخت.
مادرش ميگويد: «حسن آخرين بار كه خانه را به قصد جبهه ترك ميكرد، خطاب به من گفت: اين بار كه به جبهه ميروم، ديگر برنميگردم.» گويي به او الهام شده بود كه وعدههاي داده شده نزديك است. با دلي كه به لحظههاي وصل پيوند ميخورد با مادر خداحافظي كرد و به ديار خونين «سومار» رفت و در آن منطقه، زير بمباران دشمن جان سپرد و عميقترين زخم اشتياق را به جان پذيرفت و پيكر مطهرش، شش سال ميهمان وادي غربت بود.