يادنامهاي از شهيد عزيز رضا عليشاهي
نام پدر: حبيب محل و تاريخ تولد: استهبان 1347
سن: 26 سال تحصيلات: اول راهنمايي
شغل: كارمند وضعيت تأهل: مجرّد
محل شهادت: استهبان نحوهي شهادت:مجروحيت شيميايي
تاريخ شهادت: 2/7/1373 محل دفن: استهبان
در پاييزان 1347 گل رخسار «رضا»، آذينبند چهرهي زرد خزان گشت و خورشيد وجودش خانه را گرم و نورافشان نمود. دوران پرنشاط كودكياش در كنار خانواده سپري شد و از نگاه پرمهر آنان مهرباني را آموخت. در هفت سالگي روانه مدرسه گشت و با دلي مشتاق به فراگيري كتب درسي پرداخت. «رضا» از همان روزهاي كودكي عشق خدا در دلش جا گرفت و مسجد را بهترين مكان براي راز و نياز عاشقانهاش انتخاب نمود به طوري كه گلدستههاي مسجد (بابالباب) هنوز هم عطرآگين از صداي خوش اذان اوست.
روح پاكش در چشمهسار زلال دعاي ندبه صيقل مييافت؛ آن هنگام كه براي يك درد دل دوستانه دستهاي نيازش را به درگاه خداوند بلند ميكرد. او جواني بود زحمتكش و مهربان كه خواهرش او را اينگونه به تصوير ميكشد: «رضا بسيار با محبّت بود و علاقه زيادي به پدر و مادرم داشت به طوري كه هرگاه به خانه ميآمد دستهاي مادرم را ميبوسيد. نسبت به فقرا و بيچارگان هم بسيار رئوف بود و مخفيانه به آنها كمكهاي زيادي ميكرد، كه پس از شهادتش ما از كارهاي او مطّلع شديم.»
علاقهي زايدالوصف او نسبت به حضرت امام بر هيچ كس پوشيده نبود و از امام به عنوان دوستي مهربان ياد ميكرد.
روزهايي كه گلولههاي سربي دشمن، بدن عاشقان را پاره پاره ميكرد او با ديگر دلباختگان ديار دوست همسفر گشت و با ديگر رزمندگان شكوه سبز رفتن را به نمايش گذاشت و در جبهههاي جنگ حضور يافت. او دوسال خدمت سربازي خود را در بدترين شرايط جنگ سپري نمود و در كنار رزمندگان اسلام، با خصم متجاوز به مقابله برخاست. آخرين عملياتي كه «رضا» در آن شركت نمود «والفجر10» در منطقهي «حلبچه» بود كه اين رادمرد بيشهي عشق مجروح شيميايي گشت و طعم كشندهي آن، هفت سال ذرّه ذرّه وجود نازنينش را آب نمود و در پاييزاني سراسر درد و سكوت، پروانهي وجودش آرام آرام، خاكستر گشت اما جز به ديدار دوست فكر نكرد و بالاخره او كه از عشق وصال، روزها بيتاب بود و شبها بيخواب، در لحظهاي عارفانه با شعلههاي آتشين عشق درآويخت و به دور از زجرهاي دنيا آرام و آسوده ره آسمان در پيش گرفت.