نام و نام خانوادگي:غلام علي عبدالهي
نام پدر:محمد
تاريخ تولد:42/06/1
سن:18
استان:فارس
شهرستان:استهبان
بخش:مركزي
عضويت:بسيج
يگان:*****
عمليات:*****
مدت حضور:101 روز
شغل:آزاد
تحصيلات:ديپلم
مسئوليت:آرپي جي زن
تعداد دفعات اعزام:1
تاريخ شهادت:60/06/15
مکان شهادت: سوسنگرد
نحوه ي شهادت:اصابت گلوله به سينه
تاريخ دفن:*****
وصيت نامه شهيد عزيز غلامعلي عبدالهي
با درود فراوان به روان پاك شهدا، وصيتهاي خود را بدين شرح به اطلاع پدر و مادر و دوستان عزيزم مي رسانم، البته چيزي ندارم كه قابل بخشش باشد اما چند خواسته است كه دوست دارم بعد از مرگ بدان عمل كنيد:
1ـ مي دانيد برادران و خواهرانم كه هيچ كس را دلسوزتر از روحانيت سراغ نداريم كه تنها رابطهي بين اسلام و مردم هستند و اسلام واقعي به دست همينها است پس به خاطر خدا دست از ناداني برداريد و با روحانيت پيوندي قاطعانه ببنديد.
2ـ از قول من از هر كس كه كوچكترين ناراحتي از دست من ديده عذرخواهي كنيد و هركس چيزي از من مي خواهد به او بدهيد و از هر كس كه چيزي مي خواهم او را مي بخشم. ضمناً 250 تومان به غلامحسين مهدوي بدهيد.
3ـ چند نوار قرآني را كه از من باقي مانده استفاده كنيد و هر روز صبح ربع ساعت قرآن تلاوت كنيد، براي شادي روان شهدا اين كار را بكنيد و لباسهايم را به فقرا بدهيد و خود نيز به فقرا كمك كنيد كه پاداش آن را ده برابر خواهيد يافت. كتابها را اگر مي خوانيد كه هيچ، اگر نمي خوانيد به كتابخانهي ولي عصر(عج) وقف كنيد تا بقيّه از آنها استفاده كنند.
4ـ از انفاق در راه الله سستي نكنيد و هر چه لازم بود در راه خدا بدهيد.
5ـ با تشكر از برادران و خواهران و خصوصاً پدر و مادر مهربانم كه به من خدمات زيادي كردند و خدا را به من ياد دادند حال من به آنها مي گويم كه خدا را فراموش نكنيد و هرگز براي من گريه نكنيد و از اين كه خداوند غفور اين بندهي گناهكاررا پذيرفت، همانطوري كه مرا به جبهه فرستاديد، اكنون از خداوند سپاسگزاري كنيد.
والسلام
يادنامهاي از شهيد عزيز غلامعلي عبداللّهي
نام پدر: محمّد محل و تاريخ تولد: استهبان 1342
سن: 18 سال تحصيلات: ديپلم
وضعيت تاهل: مجرّد ارگان اعزام كننده: بسيج
مسؤوليت: آرپيجيزن تاريخ اولين اعزام: 6/4/60
حضور در جبهه: 72 روز محل شهارت: سوسنگرد
تاريخشهادت: 15/6/60 محل دفن: استهبان
در برگريزان يك روز زرد پاييز، «غلامعلي» با اولين گريهي كودكانهي خود، لبخند شادي را بر لبان پدر و مادري نشاند كه دستهايشان بوي سبز مهرباني ميداد و دلهايشان به پاكي آب و آيينه بود، غلامعلي را با پاكي و صفا پرورش دادند و در هفت سالگي به مدرسه فرستادند. از همان روزهاي كودكي، خورشيد ولايت در دلش تابيدن گرفت و او را راهي جلسات مذهبي و قرآن در مسجد محلّه (گلدي) نمود.
روح بلندش كه در قالب خاكي جايي نداشت، لحظهاي آرام نميگرفت و براي كمك و همدردي با ديگران از هيچ كاري دريغ نداشت، بدان گونه كه مادرش ميگويد: «گاهي اوقات كه غلامعلي به خانه ميآمد، ميديدم كه دستهايش زخم است، علّت را كه ميپرسيدم، ميگفت: هنگام بازي فوتبال زمين خوردهام، اما بعد متوجه شدم كه او براي تعمير منزل و پشت بام خانهي همسايه رفته است.»
صدق و صفاي عجيبي وجودش را فراگرفته بود و نور خدا در چهرهي ملكوتياش موج ميزد. به نماز بسيار اهميّت ميداد، او كه در نمازهاي شبانهاش مژدهي سروش شنيده بود براي راز و نياز عاشقانه، شبانه به نماز ميايستاد و سياهي را به سپيده پيوند ميداد. روحش به پاكي نسيم بود و تبسّم زيبايي كه بر لب داشت، از او چهرهاي باصفا و جذّاب ساخته بود. دوستش از آن لالهصفت چنين ميگويد1: «غلامعلي قاري قرآن بود و به ورزش فوتبال و شنا علاقهمند. از غيبت كردن و تهمت زدن پرهيز داشت و هرگز سخن ناروا بر زبان نميراند. هميشه ميگفت: كسي كه در جهاد اكبر پيروز نشود، در جهاد اصغر شرمنده و درمانده است.»
با اوجگيري انقلاب اسلامي او نيز با تودهي مردم ستمديده همراه شد و دوشادوش آنان به مخالفت با رژيم پهلوي پرداخت و در ميان درياي خروشان ملّت فرياد مرگ بر استبداد شاه را سرداد تا سرانجام انقلاب به پيروزي دست يافت. پس از اين پيروزي بزرگ به عضويت بسيج درآمد و رابطهاي خوب و صميمي با آن برقرار نمود و بارها گفته بود: «بسيج خانهي اوّل و آخر من است.»
با شروع جنگ تحميلي و پرواز پرستوهاي مهاجر، شور و شوق رفتن، وجود غلامعلي را فرا گرفت و سوداي عاشقي، او را بيتاب كرد. هرگاه سرو به خون نشستهاي به شهر مهمان ميگشت يا شهيدي را به خاك ميسپردند، آهي جانسوز از نهادش برميخاست و ميگفت: «خوشا به حالتان ! .»
در روزهايي كه غلامعلي سخت بيقرار جبهه بود و دلتنگي خود را با آيههاي قرآن صفا ميبخشيد، تلاوت آيهي «يذَكَرِيّا اِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسمُهُ يَحْيَي…»2 او را تـحت تـأثير قرار ميدهـد و خـود را طـرف
خطاب قرآن ميبيند، عزم را جزم كرده و كولهبار جبهه را برميدارد…
پس از گذراندن يك دورهي آموزش نظامي، مشتاقانه به سمت جبهههاي جنوب به پرواز درآمد و در ديار سوسنگرد، بسان ستارهي سحري در آسمان شجاعت درخشيد و لحظههاي درد و فراق را با اظهار عاشقي و راز و نياز به سرآورد و آنگاه كه قطرات خونش زينتبخش شقايقهاي صحرا شد، عشقش به كمال رسيد و دردش با گوشهي چشمي دوا يافت و نام مباركش به عنوان «اوّلين شهيد بسيجي شهرستان استهبان» به ثبت رسيد.
مانند حسين رفته عبدالهی
از سينه برآورم ز هجرش آهی
ای عاشق صادق حسين يادت باد
دانم که مثال يوسف اندر چاهی
شهيد غلام علی عبدالهی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
پایگاه اطلاع رسانی شهدای استهبان(زیرمجموعه سایت میقات نور) اواسط آذر ماه 99 توانست قدم به قدم و با صبر و حوصله آمار دقیق و شفاف شهدای شهرستان قرآنی استهبان را با قابلیت جستجوی گسترده و بازبینی ، ویرایش و جداسازی آثار،زندگی نامه،وصیت نامه،تصاویر رزمندگان اسلام،فیلم مصاحبه ،چند بیت شعر این 415 شهید را بارگذاری نموده،بنحوی که در حال حاضر همگان می توانند علاوه بر مشاهده اطلاعات شهید موردنظر،اطلاعات ارزشمند خود را برایمان ارسال تا در معرض دید و نظر همگان قرار دهیم.
اینجانب از این فرصت استفاده می نمایم و ضمن تبریک بخاطر طراحی جدید و سرعت بالا و امکانات فوق العاده برای دسترسی عموم و بارگذاری حجم عظیمی از آثار شهدا و جذابیت سایت ،مجددا و خاضعانه باز هم تقاضا نمایم،هر گونه خاطرات و اسناد و مدارکی از این دلاور مردان مخلص که در سخت ترین شرایط،مظلومانه فدای ما و نسل های آینده شدند از طریق فرم ارسال اطلاعات شهدا، به هر شکل ممکن به دست ما برسانند تا در این سایت پرارزش در معرض دید عموم قرار دهیم،مخصوصا خاطرات ناگفته و جذاب برای جوانان مشتاق فرهنگ ایثار و شهادت.
از همه سازمان هایی که اسناد و مدارکی برای انتشار دارند یا عکس،فیلم و صوت مرتبط با شهدای استهبان در اختیار دارند برای استفاده مشتاقان برایمان ارسال نمایند زیرا تنها مرکزی که توانسته است آثار تمام شهدای استهبان را بادقت کامل در معرض دید همگان قرار دهد همین پایگاه می باشد.
و لازم به این نکته میباشد که تمام هزینه های این سایت شخصی میباشد و هیچ ارگان و سازمانی دخالت در هزینه این سایت نداشته اند و لذا دوستانی که تمایل دارند می توانند در قسمت حمایت مالی از 1000 تومان تا… به این سایت کمک نمایند.
طراح و مدیر وبسایت
حسن حیدریان