يادنامهاي از شهيد عزيز محمّدصادق صديق
نام پدر: ميرزامحمّد محل و تاريخ تولد: استهبان 1343
سن: 23 سال تحصيلات: ديپلم
شغل: نظامي وضعيت تاهل: مجرّد
ارگان اعزام كننده: ارتش تاريخ شهادت: 26/6/66
محل شهادت: سومار محل دفن: استهبان
مردان آسماني قبل از آن كه به عالم خاك پا نهند، راه عروج به عالم والا را شناختهاند و نورانيّت را در غبار غم گرفتهي زمين مشاهده كرده اند…
در يكي از روزهاي زيباي بهار، كودكي ديده به دنيا گشود، كه فروغ چشمانش حكايت از صبح صادقي داشت كه او را به آيندهاي بس تابناك پيوند ميداد. او در سايهسار رحمت الهي و مراقبت والدين رشد و نمو يافت. با ورود به مدرسه جاني تازه گرفت و در كلاس درس آموخت آنچه كه او را به سرمنزل عشق رهنمون ميشد. «محمّدصادق» پسري زرنگ و باهوش بود كه علاوه بر درس خواندن، در تعطيلات به نقاشي ساختمان ميپرداخت تا كار و تلاش از او مردي بسازد صبور و با استقامت. او كه سرزمين دلش از ياد خدا بهاري و سرسبز بود، به خواندن قرآن و دعا بسيار علاقه داشت؛ مخصوصاً به قرائت سورهي انعام. به نماز جمعه اهميّت فراواني ميداد و سعي داشت كه نماز را با جماعت به جا آورد.
در روزهايي كه تاريكي طاغوت مجالي به روشنايي نميداد و كسي را ياراي فرياد نبود، محمّدصادق با دوستان و همراهان انقلاب، چنان فرياد آزادي سر دادند كه بنـاي پوشالي كاخ ظلم فرو ريخت و با ورود حضرت امام(ره)، انقلاب به پيروزي دست يافت.
محمّدصادق پس از آن كه با تلاش و همّت بسيار موفق به كسب ديپلم شد، در آزمون دانشكدهي افسري شركت كرد. وي پس از قبولي در اين دانشكده مشغول به تحصيل شد. هنگامي كه تحصيلات را به پايان رساند؛ مرزهاي ايران بر اثر جنگ تحميلي به معركهي خون و خطر تبديل شده بود و نغمه «هاجَروُا»، جوانان پاكباخته را به سوي جبهه هدايت ميكرد؛ محمّدصادق نيز سر را به تيغ حادثه سپرد و دل را به ولايت.
او افسري فداكار بود كه چندين بار به جبهه اعزام شد و عاشقانه براي پيروزي دين حق جنگيد. يكبار نيز در اين راه مجروح شد تا سرانجام در جبههي خونبار «سومار» مزد جهاد و تلاش خود را دريافت كرد و براي هميشه ساكن كوي بهشت شد.