يادنامهاي از شهيد عزيز حسن سعادتپيشه
نام پدر: اكبر محل و تاريخ تولد: استهبان 1345
سن: 20 سال تحصيلات: اول راهنمايي
شغل: سرباز وضعيت تاهل: مجرّد
ارگان اعزام كننده: ارتش تاريخ اولين اعزام: 1/7/64
حضور در جبهه: 289 روز تاريخ شهادت: 19/4/65
محل شهادت: ميمك محل دفن: استهبان
آسمان هنوز هم شكوه بلند فريادشان را تكرار ميكند و به پاس ايثارشان بر شانههاي زخمي مردان عاشق ستاره مينشاند.
هنگامي كه «حسن» قدم به سراي خاك نهاد، چشم و چراغ خانهي كوچكشان شد و اميدي براي فرداي ايران. در آغوش مادر دوران طفوليّت را سپري كرد و در كنار او با آيين محبّت آشنا شد. روزهاي شاداب كودكي او با رفتن به مدرسه بهاري شد و با دوستان پا به مدرسه گذاشت. حسن تحصيلات خود را تا كلاس اول راهنمايي ادامه داد و پس از آن به علت بيماري پدر، مدرسه را رها كرد تا تكيهگاهي باشد براي پدر رنجورش و نانآوري باشد براي خانه. از آن به بعد بود كه مردانه قدم به عرصهي تلاش نهاد و در قنّادي مشغول به كار شد.
براي بزرگترها، مخصوصاً پدرش احترام زيادي قايل بود و به همين دليل هميشه دعاي پدر، بدرقهي راهش بود. او با دستمزد خود به فقرا كمك ميكرد و نسبت به آنان احساس ترحم داشت. هرگاه به ديدن دوستان ميرفت با دادن هديه به آنها اظهار محبّت ميكرد. با كودكان مهربان و رئوف بود براي آنان كتاب ميخريد و در عيد نوروز با دادن عيدي آنها را شاد ميكرد. چيزي كه حسن را خيلي ناراحت ميكرد بدحجابي بود و هميشه از دخترهاي كوچك هم ميخواست كه حتماً
روسري بپوشند. چنانچه يكي از دوستانش مرتكب اشتباه ميشد از روي محبت و دوستي به او تذكر ميداد و راهنمايي ميكرد.
هنگامي كه حسن به هجده سالگي رسيد. خود را براي خدمت سربازي آماده كرد. پس از گذراندن آموزشهاي لازم راهي جبهههاي جنوب شد تا در كنار ديگر رزمندگان به دفاع از اسلام بپردازد. او در نامهاي براي خانواده چنين مينويسد: «ما براي دفاع از مملكت اسلامي ميجنگيم و اميدواريم كه اين جنگ به نفع اسلام به پايان برسد.» بالاخره اين دليرمرد كه روزهاي زيادي در جبهه بود، در دشت لالهنشان «طلاييه» در اوج جواني به دست دشمنان اسلام به شهادت رسيد و مصداق شعري گشت كه بارها خوانده بود،
«دلم خواهد كه در فصل جواني دلاور وار در سنــگـر بميــرم
دلم خواهد كه بـا گلبانگ تكبير براي حفظ اينكشـوربميــرم
دلم خواهد به فرمــان خمـيني كشمدشمن، سپسبيغمبميرم»