يادنامهاي از شهيد عزيز حبيب زياد
نام پدر: فتح اللّه محل و تاريخ تولد: استهبان 1314
سن: 51 سال تحصيلات: پنجم ابتدايي
شغل:كفاش وضعيت تأهل: متأهل، هفت فرزند
ارگان اعزام كننده: بسيج تاريخ اولين اعزام: 26/5/65
دفعات اعزام: دو بار حضور در جبهه: 105 روز
تاريخ شهادت: 4/10/65 محل دفن: استهبان13/4/76
روزگار، حبيب بن مظاهرهاي بسياري به چشم ديده است؛ آنهايي كه در ركاب عشق حسين(ع) پا زدند و پايدار ماندند. «حبيب» هم يكي ديگر.
در كودكي يك بار ابوالفضل العباس(ع) ضامنش شد و به او حياتي دوباره بخشيد. «حبيب» استوار مردي بود كه سجّادهاش بوي بهشت ميداد. سنش زياد بود ولي چون جوانان بيقرار و مشتاق رفتن. از مال دنيا سرمايه چنداني نداشت، فقط اندك وسايل كفّاشي كه با آن امرار معاش ميكرد. شبي كه تصميم گرفت به جبهه برود، در هنگام سجده بود كه كسي صدايش زد: «اگر ميخواهي بيايي، حالا بيا.» پيغام سروش را به جان خريد و درنگ نكرد. چشمانش را به روي دنيا بست و از زيباييهاي آن گذشت، حتي از همسر و فرزند. كولهبار رفتنش چه تماشايي بود، اين پير عاشق صفت! سنگر و كيسههاي شن، چه حال و هوايي به پيرمرد ميدادند! مسن بود اما شوخ طبع و تازه نفس و در اكثر مسابقاتي كه در جبهه برگزار ميشد، برنده بود. خود نيز در جبهه براي رزمندگان مسابقه ميگذاشت و هر كس كه حمد و سوره را كامل و صحيح ميخواند، به او جايزه ميداد. صادقانه و بيتكلّف پوتين بسيجيها را واكس ميزد.ارادت خاصي به «حسين بن علي(ع)» داشت و زماني كه درد گوش، امانش را بريده بود از او درخواست شفا كرد و پاسخ شنيد. وي بارها از خدا خواسته بود كه، نه در رختخواب بميرد و نه در بيمارستان.
«عمليات كربلاي 4» حماسهاي است از پيران و جوانان عاشق، از كساني چون «حبيب» كه در ره دوست سر سپردند و به ياد كربلا آتش بر سينه نهادند. وي پس از پيكار فراوان با دشمن، به شهادت ـ كه زيباترين آرزويش بود ـ دست يافت. يازده سال پيكرش در سرزمين داغ شلمچه ماندگار شد و پس از سفري طولاني، تب داغ كربلا را با خود براي شهر به سوغات آورد.