يادنامهاي از شهيد عزيز حسين روغني
نام پدر: ميرزاعلي محل و تاريخ تولد: استهبان 1342
سن: 24 سال تحصيلات: اول ديبرستان
شغل: پاسدار وضعيت تأهل: متأهل، يك فرزند
ارگان اعزام كننده: سپاه تاريخ اولين اعزام: 3/12/65
مسؤوليت: فرماندهي دسته حضور در جبهه: 63 روز
تاريخ شهادت: 4/2/66 محل دفن: استهبان
نغمه عاشقانهاش در كوچه باغ احساس، هماره جاريست؛ او كه نام زيبايش مرهم زخمهاست.
در رؤيايي صادقانه نام «حسين» بر مادرش الهام گشت. دوران كودكياش با لطف خدا سپري شد. زمانه گذشت و از «حسين» جواني ساخت؛ شايسته و فهميده. در برابر اشتباه ديگران صبور بود و آنها را نصيحت مينمود. به نماز بسيار اهميّت ميداد و بيشتر، نماز را اول وقت بجا ميآورد. دعاهايي كه ميخواند همه درد دل او با خدا بود. آيههاي روحبخش قرآن را زيبا تلاوت مينمود. با دعا و قرآن انس گرفته بود. هرگز به نوارهاي مبتذل گوش فرا نداد. به رسالهي امام خميني(ره) و خواندن كتابهاي مذهبي علاقهي زيادي نشان ميداد. اهل شوخي و خنده بود و دوستان او همه اهل دين و ديانت. دستان مهربان و توانمندش هرگز از كمك كردن خسته نميشد و زماني كه سيل به شهر هجوم آورد براي ياري دادن كمر همّت بست. هرگز ديده به نامحرم ندوخت و در مقابل آنها رعايت ادب و متانت ميكرد. جواني قدرشناس بود و هميشه شكرگزار حضرت دوست.
در اوايل انقلاب، هنگامي كه مردم عليه رژيم ستمشاهي به تظاهرات پرداختند، او نيز خشم و نفرت خود را در مشتهاي گره كرده عليه حكومت ظالم وقت به نمايش گذاشت و در همين راستا بود كه مأموران رژيم او را دستگير كردند و كتك زدند.
«حسين» در اوج جواني ازدواج كرد و به زندگي خويش سر و ساماني بخشيد و با شغل بنّايي روزگار خود را سپري نمود. با وجود اينكه علاقهي زيادي به زندگي و تربيت فرزندش داشت اما به دنيا دل نبسته بود. به خواندن نماز شب پايبند بود و سحر، زيباترين لحظات راز و نياز او با محبوب بود.
چون جنگ بر ايران تحميل گشت، عاشقان بيقرار راهي جبهه شدند و او نيز در حاليكه لباس مقدّس پاسداري به تن داشت ره سفر برگزيد. كودكش را بوسيد و از مادر و همسرش خداحافظي كرد. قدم به جادّههاي غرب گذاشت و مردانه پا به ميدان نهاد. آنقدر ايستاد و دفاع نمود تا دشمن را خسته كرد و آن گاه كه سخت از قفس دنيا به تنگ آمد بود، در «عمليات كربلاي 10» فرشتهها او را به باغ بهشت رهنمون ساختند.