يادنامهاي از شهيد عزيز مسعود رنجبران
نام پدر: اسدالله محل و تاريخ تولد: ايج 1354
سن: 20 سال تحصيلات: اول راهنمايي
شغل: سرباز وضعيت تأهل: متأهل
محل شهادت: سردشت محل دفن: ايج
تاريخ شهادت: 16/6/1374
در گلريزاني پرطراوت و زيبا كه بنفشهها از عشق بهار خودنمايي ميكردند، در روستايي باصفا «مسعود» چشم بر آبي آسمان گشود و با تولد خود بهاري دلنشينتر را به خانه هديه داد.
او آغازين روزهاي زندگي را در آغوش مادر سپري كرد و روح زلال و ملكوتياش از همان ابتدا با آيات نور وذكر اهلبيت (عليهم السلام) آشنا گشت. «مسعود» فردي مؤدب و منضبط بود كه در مدرسه نيز جزء بهترين دانشآموزان به حساب ميآمد. او در حين تحصيل در امر باغداري كمك ميكرد و هرازگاهي با دستهاي لبريز از محبتش سبدي از ميوهاي تازه براي قدرداني به مدرسه ميبرد و به معلّمش تعارف ميكرد. او لحظهاي از ياد خدا دور نشد و از نماز و واجبات ديني غافل نماند. لذّت دنيا را در زيارت ائمه ميديد و بارها به خانوادهاش گفته بود: «به زيارت برويد كه هيچ كس جز ائمه در آن دنيا شما را شفاعت نخواهد كرد.» براي پدرش از خمس و زكات ميگفت و از او ميخواست كه در اين امر دقت زيادي داشته باشد. به خواندن قرآن علاقهاي وافر داشت و در فعّاليتهاي مسجد و مراسم عزاداري شركت ميكرد.
آنگاه كه گذشت روزگار از «مسعود» جواني ساخت رعنا و برومند، به سنّت رسول خدا(ص) عمل نمود و با دختري از ديار خود پيمان ازدواج بست و اين در حالي بود كه خود را براي خدمت سربازي آماده ميكرد. مادرش ميگويد: «مسعود آرزو ميكرد كه اي كاش راه كربلا باز شود و با مادرم به زيارت قبر امام حسين(ع) برويم.»
او براي گذراندن دورهي سربازي به «كردستان» رفت تا در آنجا از انقلابي دفاع نمايد كه به قيمت خون هزاران لالهي پرپر به دست آمده بود. آخرين بار كه قصد رفتن داشت رو به خانواده كرد و گفت: «اينبار انتظار برگشتن مرا نداشته باشيد. اين منطقه ناامن است شايد در آنجا شهيد شوم.» و آن گاه سبكبال از كوچههاي روستا گذشت و خود را به منطقهي «سردشت» رساند تا از مرزهاي ايران دفاع نمايد و خون شهداي هشت سال دفاع مقدّس را پاس بدارد. اين رزمندهي دلاور در آن منطقه و در لحظهاي روحاني مسافر كوي يار ميگردد و در جوارش آرامش مييابد.