يادنامهاي از شهيد عزيز رحيم خوشنيت
نام پدر: رضا محل و تاريخ تولد: استهبان 1346
سن: 21 سال تحصيلات: دوم راهنمايي
شغل: سرباز ارگان اعزام كننده:ژاندارمري
وضعيت تاهل: مجرّد تاريخ شهادت: 21/4/67
محل شهادت: فكّه محل دفن: جاويدالاثر
خاك لالهخيز «فكّه» هرگز فرياد سرخ عاشقان را از ياد نخواهد برد و يادمان حماسهي آنها را براي هميشهي تاريخ جاودان نگه خواهد داشت …
سخن از مردي جاويدالاثر است كه در دامان زخمي فكّه در آفتاب عشق ذوب شد و هستي و جاودانگي را در عروج ملكوتي خود به دست آورد. اسم زيبايش را از يكي از بهترين صفات خداوند برگرفتند و به نام «رحيم» آراستند. با مهر عطوفت پرورش دادند و با مكتب روشني بخش اسلام آشنايش كردند. از هفت سالگي هر روز راه مدرسه پيمود و در كلاس درس حاضر شد. تحصيلات خود را تا سال دوم راهنمايي ادامه داد و پس از آن براي كمك به پدرش در مغازه مشغول به كار شد. مادرش ميگويد: «رحيم پسري مهربان و شوخ طبع و نجيب كم حرف بود. از ده سالگي نماز ميخواند و روزه ميگرفت و از همان كودكي براي يادگيري قرآن در نزد يكي از همسايگان ميرفت.»
با اوجگيري قيام مردم عليه حكومت طاغوت، گرچه نوجواني بيش نبود اما با امواج توفندهي انقلاب همراه شد تا بالاخره با ورود حضرت امام(ره) موجهاي سرگردان راه ساحل پيمودند و انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد.
هنگامي كه رحيم هجده ساله شد ايران اسلامي نظارهگر خون لالههايي بود كه به دست اشغالگران بعثي پرپر شده بودند، آنگاه براي انجام وظيفه خود را آماده كرد و پس از گذراندن آموشهاي لازم نظامي راهي جبهه شد.
روزهاي پاياني سربازي او، مصادف شد با پذيرفتن قطعنامهي 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران، اما عراق كه در سر سودايي دگر داشت، تجاوز وحشيانهي خود را در جبهههاي جنوب آغاز كرد تا بتواند با تصرف خرمشهر و اهواز بر سر ميز مذاكره از موضع قدرت وارد شده و لااقل به بخشي از اهدافي كه هشت سال براي آن جنگيده بود برسد، اما زهي خيال باطل كه جوانان غيرتمند ايران اسلامي نخواهند گذاشت چنين خوابي تعبير شود و رحيم نيز از آن جاودانگان تاريخ است كه مجنون وار در وادي سرخ «فكّه» در مقابل تجاوز صدام سينه سپر كرد و آنگاه روحش با آرامشي غير قابل وصف تا بيكرانِ كمال پرواز كرد و جسمش براي هميشه ميهمان دشت كربلاي ايران گرديد.